سپهرسپهر، تا این لحظه: 22 سال و 8 ماه و 16 روز سن داره

یه پسر آسمونی

پسر شیر خشکی!

٤ماهو نیمت شده بود تو همچنان اذیت میکردی با اینکه غذاهای کمکی مثل لعاب برنجو حریره بادوم بهت میدادم اما شیرم کافی نبود تا آرومت کنه. یه بعد از ظهر من یهو تب شدیدی کردم سینم بقدری سفت شده بود و درد میکرد که امونمو بریده بود .با یه حال خراب رفتیم دکتر . تا براش گفتم چه حالی دارم گفت خانم این شیرت سمه دیگه به بچه ندی . آره گل پسری جنابعالی از همون روز اول که شروع کردی به شیر خوردن جی جی مامانو بد میخوردی و مدام زخم بود منم برای خوب شدنش هر کس هر چی میگفت اجرا میکردم .حتی یکی پیشنهاد کرد که هر بار بعد از شیر دادن با مایع پرمنگنات بشورم .جیگرم در میومد تصورشو بکن یه زخمو با مایع سوزنده بشوری .کباب میشدم اما فایده نداشت. همین خوب نشدن زخم سر...
5 مهر 1390

پسرم گرسنه بود

با اینکه تجربه ی بچه داری نداشتم اما احساس میکردم باید یرم واست کافی نباشه. یه بار رفتم درمونگاه تا با دکتر مشورت کنم و اگه لازم بود واست شیر خشک بگیرم.خانم دکتر که داشت قرآن می خوند تا بهش گفتم "فکر میکنم شیرم واسه ی بچم کافی نیست و سیر نمیشه " بدون اینکه بپرسه چرا همچین فکری میکنم با لحن بدی بهم گفت حتما خودت دوست نداری بهش شیر بدی میگی شیرم کافی نیست. خیلی بهم بر خورد .با خودم گفتم کدوم مادر که بتونه اما نخواد به بچش شیر بده. با این حرف خانم دکتر بازم همونطور گرسنه میموندی (البته اونموقع که نمیدونستم گرسنه ایی بعدا فهمیدم)   ...
5 مهر 1390

بد خوابی این گل پسر

گل پسرم ! هر شب  خوابوندنت یه کابوس بود برام.خیلی خودتو منو بابایی رو اذیت میکردی تا بخوابی. الان که فکرشو میکنم میبینم شاید بی تجربگی منو بابایی و تنهایی و غربتم به این بد خوابیت کمک میکرد. بعد از ظهر از ساعت 5 که میشد گریه هاتم شروع میشد .فکر کنم حسابی دلت میگرفت . اونموقع ماشینم نداشتیم که بذاریمت توشو یه دوری بزنیم تا دلت باز بشه. از سرویس سیسمونی که آنا واست خریده بودن نی نی لای لایتو با خودم آورده بودم اصفهان. از ساعت 5 که گریه رو شروع میکردی میذاشتمت توشو روی موکت عقب و جلو میکشیدمت.صورتتم میذاشتم سمت پنجره تا بیرونو ببینی و ساکت شی یه شب اونقدر گریه کردی و جیغ زدی که بابایی عصبانی شد و از ترس اینکه مبادا صاحبخونه نارا...
5 مهر 1390